۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

آيا با خدا نسبت داريد؟

پسرك با كفش و لباس پاره نشسته بود رو لبه فروشگاه
خانمي كه از كنارش رد مي شد مكثي كرد
برگشت و پسرك را با خودش  به داخل فروشگاه برد 
برايش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش.

پسرک پرسید: ببخشید خانوم شما خدا هستین؟
خانم خنديد و گفت : نه عزيزم من فقط یکی از بنده های خدا هستم

پسرک گفت:مي دونستم كه با او نسبت دارین ...

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

باز هم پائيز

باز هم پاییز
فصل باد و برگ . . .
فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ. . .
فصل نیمکت
فصل مشق و
عشق و
انار . . .
فصل باز باران با ترانه
با گوهر های فراوان. . ..
فصل چتر و خیس
فصل شیدایی
و انتظار. . .
فصل مهر
و مهرگان
فصل یلدا
و چله . . .
پاییز «پادشاه فصلها»
فرخنده باد

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

آسمون پرستاره



خداوندا
تمام آسمونت پر ستاره ست
خبر داري
دل من شب، وليكن بي ستاره ست

مي شه يه كم از اون چشمك زناي  پر فروغت
بدي سو سو به من، اين دل به دنبال جرقه ست