۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

عشق حسيني

عاشقی را جگری می باید
احتمال خطری می باید

نتوان رفت در این ره با پای
عشق را بال و پری می باید

گریه نیمه شبی در کار است
دود و آه سحری می باید

دیده را آب ده از آتش دل
عشق را چشم تری می باید

تو نه ایی مرد چنین دریایی
رند  شوریده سری می باید

نتوانی تو به خود پی بردن
مرد صاحب نظری می باید

چشم و گوش تو به شرک آلوده ست
چشم و گوش دگری می باید

هست هر قافله را سالاری
هر کجا پاست سری می باید

نازپرورده کجا ؟ عشق کجا ؟
عشق را شور و شری می باید

چون مگس چند زند بر سر دوست
فیض را لب شکری می باید

عاقبت نخل امید ما را
از وصال تو بری می باید
شاعر: ............

هیچ نظری موجود نیست: